♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کودکی ام را که مرور می کنم ، قشنگ ترین قسمت های آن ، تعطیلاتِ آخرِ هفته بود پنج شنبه هایی که با اشتیاقی عمیق ، از مدرسه سمتِ خانه می دویدیم و در سرمان هزار و یک برنامه برای این یک روز و اندی بود و چه بی هزینه شاد بودیم و چه سرخوشانه می خندیدیم برای بچه های امروز نگرانم نگرانم از ذوقی که برای تعطیلاتِ آخرِ هفته هایشان ندارند از کبرای قصه که تصمیمش را گرفت و توی همان روزها و حوالیِ دلخوشی و بارانِ ساده و بی شیله ی کودکیِ ما ، خودش را جا گذاشت از کوکب خانمی که دیگر نیست و چوپانِ دروغگویی که شاید یک شب که ما حواسمان نبود ، گرگ ها آمدند و همراهِ ترس هایِ کودکیِ ما ، او را دریدند امروز بچه ها ساده نیستند ! همه چیز را می فهمند ، هیچ غولی را باور ندارند و از هیچ دیوی هم نمی ترسند و من از این ساده نبودن ، و من از این نترسیدنِ شان ، می ترسم ما کودکانِگی و لبخند را در کودکیِ خودمان جا گذاشتیم ما خودمان را و دلخوشی هایِ ساده ی خودمان را ادامه ندادیم و حالا ما مانده ایم و کودکانی که "کودکانه" نمی خندند که اشتیاقی برای هیچ چیز ندارند که نوساناتِ ارز و تمامِ اخبارِ ریز و درشتِ روز را می دانند کودکانی که زودتر از چیزی که فکرش را می کردیم ، بزرگ شدند و من از این بزرگ شدن های بی مقدمه می ترسم
از بهلول پرسیدند:در قبرستان چه کار میکنی؟ گفت:با جمعی نشسته ام که به من آزار نمی رسانند،حسادت نمیکنند،دروغ نمیگویند،طعنه نمی زنند،خیانت نمیکنند،قضاوت نمیکنند مرا به یاد سرای آخرت می اندازند و اگر از پیششان بروم پشت سرم بد گویی نمیکنند -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* شخصی به بهلول گفت:تو را از دور دیدم گمان کردم خری می آید بهلول هم به او گفت؛من هم تو را که از دور دیدم گمان کردم آدمی می آید -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.* از بهلول پرسیدند علت سنگینی خواب چیست؟ گفت :سبک بودن اندیشه هرچه عقل سبک تر باشد خواب سنگین تر ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ به بهلول گفتند می خواهی قاضی شوی؟ گفت :نه علت را جویا شدند گفت نمیخواهم نادانی باشم بین دو دانا شاکی و متهم هردو قضیه را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم *~*~*~*~*~*~*~* به بهلول گفتند فلانی هنگام تلاوت به گونه ای از خود بی خود میشود که غش میکند بهلول گفت هنگام تلاوت اورا بر لبه دیواری گذارید اگر باز هم غش کرد خلوص نیت دارد *~*~*~*~*~*~*~* روزی خلیفه از بهلول پرسید تا به حال موجودی احمق تر از خود دیده ای؟ گفت:نه بالله این نخستین بار است که می بینم ♥♥.♥♥♥.♥♥♥
****►◄►◄**** به نام خالق ادب ابوالفضل یا ابوالفضل از تو آموختیم وفاداری را خون تو نوشت معنی یاری را ای کاش که آب کربلا می آموخت آن روز ز چشمانت ابرو داری را ****►◄►◄**** از همان بدو تولد یاور تو بود عشقش غرورش تو بودی اصلا نه این ها کم لطفی است در مقابل دریای بی کران همه ی وجودش یا نه همه ی زندگیش تو بودی عبّــــــــــــاس اسم بزرگی ست می لرزاند چهار ستون صحرای نبرد را هیبتش کم از علی نیست آری اوست پسر شیر خدا می غرد سمت خیمه ی دشمن همچو شیر می دانند که حریف وفایش که هیچ حریف غیرتش به اهل خیمه گاه هم نمی شوند هر خم ابرویش می کشد ده ها نفر حســــــــین تو را چه نیاز به لشکر هست وقتی که ابوالفضل دست و چشم فدا می کند اصلا وقتی ماه بنی هاشم با توست تو را چه نیاز به کوفیان ادبش نقشه بر آب می کند نقشه ی یزیدیان را وفایش می آمرزد وفاداری را عباس تمام کرد در حقت برادر داری را همین بس است و همین بس است برای شکست دشمنت ****►◄►◄**** در سوگ جانان | قسمت اول ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خنده ام می گیرد که نفت را طلای سیاه می دانند خب سیاستمدارند و انتظار چندانی هم نمی رود از طرفی چشمان تو را که ندیده اند ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ پوریا نبی پور
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ می گویند : فردا بهتر خواهد شد مگر امروز فردای دیروز نیست ؟ می گویند خوش به حالت از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی نمی دانند بعضی درد ها کمر خم میکنند ، نه ابرو
دروغ بگو تا باورت کنند آب زیر کاه باش تا بهت اعتماد کنند بی غیرت باش تا آزادی حس کنند خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند کذب بگو تا عاشقت شوند هرچه نداری بگو دارم هرچه داری بگو بهترینش را دارم اگه ساده ای ، اگه راستگویی ، اگه باوفایی ، اگه با غیرتی اگه یکرنگی بدان که همیشه تنهایی رفیق ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آنگاه که غرور کسی را له می کنی آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بچه های فقیر…فقط در زنگ انشا تعطیلات را به کنار دریا می روند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیگران را ببخشید بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست انسان های نارس این موارد را زیاد دارند شما انسانی رسیده باشید با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید از کنار این ها رد شوید اگر هوای دلتان ابری شد و چشم هایتان باریدند بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند برای انها که نمی دانند و زمین دلشان خشک شده است اینجاست که دل بخشنده شما چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آغوش پدرم می گفت که گرمای خورشید افسانه است
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم